در تعقیب آیات گذشته که سخن از نعمتها و پاداشهای عظیم ابرار و نیکان می گفت، در آیات مورد بحث به گوشه ای از مصائب و زحمات آنها که در این جهان به خاطر ایمان و تقوا با آن روبرو می شوند اشاره می کند، تا روشن شود که آن پاداشهای بزرگ بی حساب نیست.
در این آیات از موضعگیری و برخورد زشت و زننده کفار با آنها سخن می گوید، و چهار نوع عکس العمل کفار را در برابر آنان بازگو می کند:
نخست می فرماید: "بدکاران و کفار پیوسته از مؤمنان می خندیدند" (إِنَّ الَّذِینَ أَجْرَمُوا کانُوا مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا یضْحَکونَ).
خنده ای تمسخرآمیز و تحقیر کننده، خنده ای که از روح طغیان و کبر و غرور و غفلت ناشی می شود، و همیشه افراد سبکسر مغرور در برابر مؤمنان با تقوا چنین خنده های مستانه داشته اند.
ضمنا تعبیر به "اجرموا" به جای "کفروا" نشان می دهد که افراد کافر و بی ایمان را از اعمال گناه آلودشان می توان شناخت چرا که همیشه کفر سرچشمه جرم و عصیان است.
در آیه بعد دومین برخورد زشت آنها را بیان کرده، می فرماید: "و هنگامی که مشرکان از کنار جمع مؤمنان می گذرند آنها را با اشارات چشم و ابرو مسخره می کنند" (وَ إِذا مَرُّوا بِهِمْ یتَغامَزُونَ).
و با این علامات و اشارات می گویند: این بی سر و پاها را ببینید که مقربان درگاه خدا شده اند! این آستین پاره ها و پا برهنه ها را تماشا کنید که مدعی نزول وحی الهی بر آنها هستند!، و این گروه نادان را بنگرید که می گویند استخوان پوسیده و خاک شده بار دیگر به حیات و زندگی برمی گردد؟! و امثال این سخنان زشت و بی محتوا.
به نظر می رسد که خنده آشکار مشرکان در زمانی بوده که مؤمنان از کنار جمع آنها می گذشتند، و اشارات سخریه آمیز آنها زمانی بوده که به عکس آنها از کنار جمع مؤمنان می گذشتند، و چون در میان آن جمع نمی توانستند به آسانی مسخره کنند با اشارات چشم و ابرو یکدیگر مطالب را حالی می کردند، ولی آنجا که مرکز تجمع مشرکان بود و مسلمانان از کنار آنها می گذشتند آزادی و جسارت بیشتری داشتند[1].
یتغامزون از ماده "غمز" (بر وزن طنز) به معنی اشاره با چشم و دست است به چیزی که مورد عیبجویی است، و گاه این واژه به معنی هر گونه عیبجویی به کار می رود هر چند با زبان باشد، و تعبیر به "تغامز" (از باب تفاعل) دلیل بر این است که همه آنها در مقابل یکدیگر در این کار شرکت داشتند، هر یک با اشاره به دیگری چیزی می گفت که همه استهزاآمیز بود.
اینها همه در برخوردشان با مؤمنان بود، در جلسات خصوصی نیز همین برنامه را بازگویی کرده، و سخریه ها را غیابا ادامه می دادند، همانگونه که آیه بعد می گوید: "هنگامی که به خانواده خود بازمی گشتند مسرور و خندان بودند و از آنچه انجام داده بودند خوشحالی می کردند" (وَ إِذَا انْقَلَبُوا إِلی أَهْلِهِمُ انْقَلَبُوا فَکهِینَ).
گویی فتح و پیروزی نصیب آنها شده که به آن مباهات می کنند، و باز هم در غیاب، همان سخریه ها، و همان استهزاءها ادامه دارد.
فکهین جمع "فکه" صفت مشبهه (بر وزن خشن) از فکاهه (بر وزن قباله) به معنی مزاح کردن و خندیدن است، و در اصل از "فاکهه" به معنی میوه گرفته شده است گویی این گفتگوها و شوخیها همچون میوه هایی است که از آن لذت می برند، و به گفتگوی شیرین و دوستانه فکاهه (به ضم فا) گفته می شود.
گرچه کلمه "اهل" معمولا به معنی خانواده و خویشاوندان نزدیک است، ولی ممکن است در اینجا معنی وسیعتری داشته باشد و دوستان نزدیک را نیز دربرگیرد.
چهارمین عکس العمل شرارت آمیز آنها در برابر مؤمنان این بود که" وقتی آنها را می دیدند می گفتند اینها گمراهانند "(وَ إِذا رَأَوْهُمْ قالُوا إِنَّ هؤُلاءِ لَضالُّونَ).
چرا که راه و رسم بت پرستی و خرافاتی را که در میان آنها رائج بود و هدایتش می پنداشتند رها کرده، و به سوی ایمان به خدا و توحید خالص بازگشته و به گمان آنها لذت نقد دنیا را به نعمتهای نسیه آخرت فروخته بودند.
ممکن است این تعبیر در مراحلی باشد که مطلب از مرحله استهزا گذشته بود و خود را ناچار می دیدند که شدت عمل بیشتری نشان دهند، زیرا همیشه هنگام ظهور پیامبران بزرگ و آئینهای تازه عکس العمل دشمنان و مخالفان در آغاز از طریق استهزا و به شوخی گرفتن ظاهر می شد، گویی آئین تازه را کمتر از آن می دیدند که به طور جدی با آن برخورد کنند، ولی هنگامی که آئین الهی در قلوب افراد آماده نفوذ می کرد، و پیروان بیشتری برای آن پیدا می شد، آنها احساس خطر کرده، آن را جدی گرفته و مبارزه را شدت می بخشیدند، سپس مرحله به مرحله آن را تشدید می کردند، و آیه فوق نخستین مرحله برخورد جدی آنها است، که در مراحل بعد حتی منجر به جنگهای خونین و نبرد مسلحانه شد.
و از آنجا که مؤمنان غالبا از افرادی بودند که موقعیت اجتماعی و ثروت قابل توجهی در اختیار نداشتند، و به همین دلیل کفار به آنها با چشم حقارت می نگریستند، و ایمانشان را بی ارزش شمرده، و آئینشان را به باد مسخره می گرفتند، قرآن در آیه بعد می گوید:" این گروه کفار هرگز حافظ و نگهبان و متکفل زندگی آنها نبودند" (وَ ما أُرْسِلُوا عَلَیهِمْ حافِظِینَ).
پس به چه حقی، و مطابق کدام منطقی بر آنها خرده می گیرند؟! در آیه 27 سوره هود می خوانیم که ثروتمندان و مستکبران قوم نوح به او می گفتند: وَ ما نَراک اتَّبَعَک إِلَّا الَّذِینَ هُمْ أَراذِلُنا بادِی الرَّأْی:
"ما کسانی را که از تو پیروی کرده اند جز گروهی اراذل ساده لوح نمی بینیم".
و او در جواب می گفت: وَ لا أَقُولُ لِلَّذِینَ تَزْدَرِی أَعْینُکمْ لَنْ یؤْتِیهُمُ اللَّهُ خَیراً اللَّهُ أَعْلَمُ بِما فِی أَنْفُسِهِمْ: " من هرگز نمی گویم آنها که در نظر شما خوار می آیند خداوند خیری بر آنها نخواهد داد، خدا از دل آنها آگاهتر است" (هود 31).
این در حقیقت جوابی است به این افراد خودخواه و پرادعا که به شما چه مربوط که مؤمنان از کدام گروهند؟! شما در متن دعوت و محتوای آئین پیامبر اسلام ص بنگرید.
ولی در قیامت مساله بر عکس می شود، چنان که در آیه بعد می فرماید:
"امروز مؤمنان از کفار می خندند"! (فَالْیوْمَ الَّذِینَ آمَنُوا مِنَ الْکفَّارِ یضْحَکونَ).
چرا که قیامت بازتابی است از اعمال انسان در دنیا، و در آنجا باید عدالت الهی اجرا شود، و عدالت ایجاب می کند که در آنجا مؤمنان پاکدل از کفار لجوج و معاند و استهزاگر بخندند، و این خود نوعی عذاب دردناک برای این مغروران مستکبر است! در بعضی از روایات از رسول خدا ص آمده است که "در آن روز دری از بهشت به روی کفار گشوده می شود، و آنها به گمان اینکه فرمان آزادی از دوزخ و ورود در بهشت داده شده است به سوی آن حرکت می کنند، هنگامی که به آن رسیدند ناگهان در بسته می شود، و این کار چند بار تکرار می شود و مؤمنان که از بهشت نظاره گر آنانند می خندند"![2].
لذا در آیه بعد می افزاید: "آنها بر تختهای مزین نشسته اند و به این صحنه ها نگاه می کنند "(عَلَی الْأَرائِک ینْظُرُونَ).
به چه چیزی نگاه می کنند؟ به آن همه نعمتهای بی پایان الهی، به آن مواهب عظیم و الطاف بیکران به آن آرامش و عظمت و احترام، و به آن عذابهای دردناکی که کفار مغرور و خودخواه در نهایت ذلت و زبونی به آن گرفتارند.
سرانجام در آخرین آیه این سوره به صورت یک جمله استفهامیه می فرماید: "آیا کفار ثواب اعمال و پاداش کار خود را خوب گرفتند"؟!
(هَلْ ثُوِّبَ الْکفَّارُ ما کانُوا یفْعَلُونَ)[3].
این سخن خواه از ناحیه خداوند باشد، یا فرشتگان، و یا مؤمنان، نوعی طعن و استهزا نسبت به افکار و ادعاهای این مغروران مستکبر است که انتظار داشتند در مقابل اعمال زشتشان جایزه و پاداشی هم از خداوند دریافت دارند، و در برابر این پندار غلط و خیال خام می فرماید: "آیا آنها پاداش اعمالشان را گرفتند"؟
بسیاری از مفسران این جمله را یک "جمله مستقل" دانسته اند، در حالی که بعضی معتقدند دنباله آیه قبل است، یعنی مؤمنان بر تختهای مزین نشسته اند و نگاه می کنند به بینند آیا کفار پاداش اعمال خلافشان را گرفتند؟ آری اگر آنها پاداشی بگیرند باید از شیطان بگیرند، آیا آن بینوای گرفتار می تواند به آنها پاداشی دهد؟! "ثوب" از ماده "ثوب" (بر وزن جوف) در اصل به معنی بازگشتن چیزی به حالت نخستین است، و" ثواب" به پاداشی گفته می شود که به انسان در مقابل اعمالش می دهند چرا که نتیجه اعمالش به او برمی گردد، این واژه هم در جزای نیک و هم بد به کار می رود، هر چند غالبا در مورد خیر استعمال می شود[4] و لذا آیه فوق دلالت بر نوعی طعن نسبت به کفار دارد، و باید چنین باشد چرا که آنها همواره مؤمنان و آیات خدا را به باد استهزا می گرفتند و باید در آن روز نتیجه استهزاهایشان را ببینند.
نکته:
در طول تاریخ "انبیاء" کرارا می بینیم که یکی از حربه های دشمنان خدا در مقابل آنان استفاده از حربه سخریه بوده است، و آیات قرآن مکرر این موضوع را منعکس کرده است، و از آنجا که سخریه و استهزا معمولا از کسانی صادر می شود که مست باده غرورند، و خود را برتر از دیگران می دانند، و با چشم حقارت به سایرین نگاه می کنند جای تعجب نیست که ظالمان کافر و لجوج و خودخواه دست به چنین حربه ای در برابر اهل ایمان زنند.
امروز نیز همان برنامه به صورتهای متنوع در رسانه های گروهی جهان تحت عنوان "طنز" و برنامه های فکاهی و تفریحی ادامه دارد، الان نیز می کوشند حق و طرفدارانش را با استفاده از این حربه قدیمی از میدان بیرون کنند.
ولی مؤمنان در برابر آنها با توجه به وعده های الهی که نمونه آن در آیات فوق آمده است آرامش می یابند، و روح مقاومت در مقابل آن تاریک دلان در آنها دمیده می شود.
اصولا "استهزا" و "سخریه" و "غمز" و "ضحک" در مقابل حق که در آیات فوق به آن اشاره شده همه از گناهان کبیره و نشانه جهل و غرور است، یک انسان فهمیده و عاقل و هوشیار به فرض که به مکتبی عقیده نداشته باشد با آن برخورد منطقی می کند، و هرگز به خود اجازه نمی دهد به اینگونه حربه ها متوسل گردد.
پی نوشت ها:
بعضى اولى را به مشرکان و دومى را به مؤمنان برگردانده، و بعضى عکس آن را گفته اند ولى طبق آنچه در بالا گفتیم احتمال اول مناسبتر است.
[2] "در المنثور" جلد 6 صفحه 328( با مختصر تفاوت).
[3] استفهام در این آیه "استفهام تقریرى" است.
[4] " مفردات "راغب ماده "ثوب".
نظرات شما عزیزان: